انشا

انشادریا

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۳۵ ب.ظ

جلوتر می روم، تا جایی که آب خنک تا موچ پاهایم را در خود فرو می دهد وبه بالای سرم می نگرم وماه مرواریدی را می بینم که چگونه بردل آسمان فرمانروایی می کند ونور مهتابی اش رابه زمین هدیه می ده،به سمت دیگر ساحل پی نگرم ،ساحلی پوشیده از صدف های درخشان می بینم،که نور مهتاب به او می تابد وجلوه ی زیبایی می سازد.

کمی انجا می ایستم وبه صدای دل انگیز دریا گوش می دهم ودر سکوت ساحل درخلسه فرو می روم واز این همه زیبایی تحسین انگیز دریا خدا را شاکر هستم.جلوتر می روم آنقدر جلوکه به خوبی،موج هایی که برتنم می خورند را احساس می کنم ،دریا هشدار می دهد به این که جلوتر نروم وهمان جا بایستم ولی من همین احساس خطر را بیشتر دوست دارم. از اب بیرون می ایم  گوشه ای از ساحل می نشینم وبه دریای بی کران می نگرم ،اری زیباست!زیباتر از انکه بتوان وصفش کرد.کمی می گذرد اسمان رنگ دیگری به خود می گیرد،خورشید طلوع می کند،طلوع خورشید به ساحل جان تازه ای می دهدودریا هم باآمدن خورشید آرام می گیرد.

احساس آرامش در این هوای صبحگاهی ودریای آرام وساحل خنک با صدف هایی که ساحل راپوشانده اند حسی قشنگ است حسی که دوست داری هیچ گاه تمام نشود وهمیشه دراین خلسه شیرین زندگی راسپری وطعم شیرینی ان را بچشی.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۰۴
حانیه قناعتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی